انکار

ساخت وبلاگ

هر سال روز تولدم می نوشتم

امسال نشد انگار فرصت کوتاه بود

بعد از ۷۲ ساعت کشیک ۳ تا کار اساسی کردم 

خوابیدم 

از شدت ضعف بیدار شدم غذا خوردم

حمام

و ناگهان تمام روز گذشته بود

خواستم روز خاصی باشد ولی نبود 

مهم نبود

من ۲۶ ساله شدم

و دنیا به سرعت در جریان بود.

نوشته شده در یکشنبه پانزدهم فروردین ۱۴۰۰ساعت 1:51 توسط mahsa|

انکار...
ما را در سایت انکار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haghighatedur بازدید : 83 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 12:39

من نمی دانم چند شب سوگواری لازم است من نمی دانم عاقبتمان چه می شودمن نمی دانم چرا اینطور شدآنچه که می دانم محدود است یا باید می رفتم یا باید می ماندم و هر چیزی غیر این دو خیانت به هردویمان بود و نمی شد از آسیب های بعدی جلوگیری کردو من رفتن را انتخاب کردم من می دانم اگر تحمل کنی و اگر تحمل کنم عاقبت حال هردویمان بهتر خواهد شد من می دانم که باید ادامه دهیم و باید نایستیممن به شدت غمگین و آزرده هستم من هر چه در توان داشتم خرج کردم و فقط همه چیز بدتر شد من مسبب رنج و آزردگی امروز هردویمان هستمدیگر نمی خواهم اینطور باشدبرای همین راه های ارتباطی را بستممی خواهم بدانی که اینکار برای من هم سخت بودمی خواهم بدانی خیلی اشتباه کردم و حالا حمل این اشتباهات و این غم ها برایم شکنجه استولی آنچه می دانم محدود است یا باید می رفتم و یا باید می ماندم بین این دو ممکن نبود و من نمی خواستم برگردم. نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۰ساعت 14:50 توسط mahsa| انکار...ادامه مطلب
ما را در سایت انکار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haghighatedur بازدید : 80 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 12:39

ساعت ۳و ۴۵دقیقهبیدار می شوی بدون اینکه بخواهی حرکت می کنی بدون اینکه آگاه باشی فقط به خاطر نفر دیگری که حالا منتظر است تو برگردی تا شیفتش تمام شود و تو می دانی حتا دقیقه ها هم زجرآور خواهند بود.دیگر به این فکر نمی کنی که مگر چند سالت است که باید اینهمه فشار را تحمل کنی دیگر بزرگ شده ای و باید این فشارها را تحمل کنی و باید بپذیری در پس تمام این شب بیداری ها هیچ است.باید مراقب باشی مبادا انرژی زیادی صرف کنی چون ۸ صبح باید یک روز کاری جدید را شروع کنی روزی که کسی برایش مهم نخواهد بود شبش چطور گذشته...اینها نه چیزهایی بوده که می خواستی و نه چیزهایی بوده که برایش تلاش کردی و نه چیزهایی بوده که کسی گفته باشد هیچکس نمی فهمد که در پس این ۲ ساعت خوابیدنها و شیفت عوض کردنها همه ما چقدر ناامید وافسرده ایم.احساس ضعف و بی حالی می کنی حالت تهوع داری و در نهایت از سرمای دستانت می فهمی که باید چیزی بخوری در این ساعات دیگر نه کرونا مهم است نه بزرگترین بیماری ها درست کنار جایی که وسایل رگ گیری در هم است چای و کیکت را میخوری که زنده بمانی.از خودت می پرسی دلم برای این روزها تنگ می شود؟ از خودت می پرسی من عاشق هیجان این شبهام؟ جوابش را نمی دانی تا گذر نکنی پاسخ هیچ چیز را نمی دانی و وقتی گذر کنی دلت برای همه چیز تنگ خواهد شد.ضعف جسمانی و چشمان قرمز و حالی خراب... شب اول سعی می کنی نخوابی چون از خواب بیدار شدن زجرش بیشتر است ولی به وضوح کم می آوری و بدنت کارایی اش را از دست می دهد احساس می کنی زیر پایت خالی است و حس عمقی مفاصلت اشتباه عمل می کنند زمین را حس نمی کنی به جایش احساس می کنی روی انبوهی پنبه قدم می گذاری گاهی تلو تلو میخوری و عاقبت جایی که مجبوری بنشینی و گوش بدهی چشمانت مداوم بسته می شو انکار...ادامه مطلب
ما را در سایت انکار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haghighatedur بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 8 تير 1401 ساعت: 12:39

حالا ما نمی خواهیم چیزی که همه می دانند را برای شما توضیح بدهیم ما اصلا نمی خواهیم شما حتا ما را دوست داشته باشید ولی از استفاده انگلی از آدم ها بپرهیزیدخیلی عجیب است نه؟ ولی شما درست زمانی که هیچ یک انکار...ادامه مطلب
ما را در سایت انکار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haghighatedur بازدید : 97 تاريخ : پنجشنبه 14 فروردين 1399 ساعت: 3:31

از ازدواج بیزار بودم

در حالی که

ساعتهای فراوانی را به تماشای wedding dress در pinterest می گذراندم...

انکار...
ما را در سایت انکار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haghighatedur بازدید : 86 تاريخ : پنجشنبه 14 فروردين 1399 ساعت: 3:31

اصلا اگر یک روز نباشم شاید تازه همه متوجه شوند که من چقدر نبودم یعنی اصلا یادشان نباشد بودن من چه شکلی داشتانگار سالها است که از همه دور افتاده ام و همه با یک تلفن به من وصل شده اند کم کم عادی می شود انکار...ادامه مطلب
ما را در سایت انکار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haghighatedur بازدید : 135 تاريخ : چهارشنبه 30 بهمن 1398 ساعت: 21:51

گاهی از آنچه فکر میکنی کمتر وقت داری مسئله آهنگ نیست تداومش استوقتی متعلق به جایی نباشی در آنجا راحت نیستی آنجا خانه تو نیست قوانین تو نیست چیدمان تو نیست تو فقط یک مهمان هستی مهمانی که پیش از رفتن با انکار...ادامه مطلب
ما را در سایت انکار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haghighatedur بازدید : 105 تاريخ : چهارشنبه 30 بهمن 1398 ساعت: 21:51

من اصلا نمیخوام ببینمش نمیتونم تحملش کنمهمه چیز یادم اومد دوباره و دلم نمیخواد ببینمشفقط ب خاطر اون چیزا نیست به خاطر حق به جانب بودنشهاون ب من توهین کرده ولی حالا مدعیهفرض کن میری باهاش دست بدی سرد د انکار...ادامه مطلب
ما را در سایت انکار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haghighatedur بازدید : 127 تاريخ : چهارشنبه 30 بهمن 1398 ساعت: 21:51

مادرم می گوید همه خاطرات گذشته را باید سوزاند

حمل و یادآوری اش چیزی جز غم نخواهد داشت حتا اگر آنقدرها هم بد نباشند

مادرم همه دفترهای خاطراتش را سوزاند

آیا تو هم روزی مرا خواهی سوزاند؟

آیا من هم اکنون درحال شعله کشیدن و سوختن هستم؟

اگر بله، چقدر مانده تا خاکستر شوم؟

انکار...
ما را در سایت انکار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haghighatedur بازدید : 94 تاريخ : چهارشنبه 30 بهمن 1398 ساعت: 21:51

چطور میشه هم ادعای دوست داشتن داشته باشی هم اینطور رفتار کنی؟چطور میتونی تا این اندازه بی رحم باشیبی تفاوت باشیدوست داشتن در مورد چیزی که توی دل ماست نیست در مورد ابرازه دوست داشتن فراگیره ممکن نیست ب انکار...ادامه مطلب
ما را در سایت انکار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haghighatedur بازدید : 90 تاريخ : چهارشنبه 30 بهمن 1398 ساعت: 21:51